20 بهمن 1399
ثبت دیدگاه • همواره از رسانههای رسمی نصایح کلی اخلاقی دریافت میکنیم، اما در رفتار اجتماعی واقعی انسانها بهشکل وحشیانهای عدم رعایت دیگری بهچشم میخورد. بنابراین بیاخلاقی اجتماعی و بیتوجهی به رعایت حقوق دیگران از نوع رانندگی شهروندان گرفته تا رفتار نمایندهی مجلسی از دیار ما، سرزمین آزادی و مقاومت سربداران خراسان، نمود مییابد.
• اخلاق دقیقا امری اعتقادی و فردی است؛ حفظ ارزشهای اخلاقی همچون ایمانِ دینی نمیتواند هیچ اکراهی را بپذیرد. زمانی که اجبار در کار آید دیگر بحث اخلاقی نیست و وارد قلمروی حقوقی میشویم.
• انسان از سویی موجودی زنده و طبیعی است و از دیگرسو «حیوانی است ماوراءطبیعی»(بهتعبیر شوپنهاور). اخلاق، در واقع عرصهی ارزشها و اصولی است که در عمل و در رویکرد و رفتار انسان نسبت به جهان و دیگران محقق میشود. سبک زیست و سکونت و کردار و رفتار انسان با محیط و مردم است که نشان میدهد از چه صفات اخلاقی بهواقع برخوردارست.
» آیا اخلاق ماهیتی نسبی دارد یا اینکه دارای اصول ثابتی است که در هر زمان و مکانی صادق اس تو مصداق پیدا میکند و باید رعایت شود؟
دو نوع اخلاق داریم؛ اخلاق فردی که شامل اصول کلی اخلاقی است که ارزشهای عام را بهشکل جهانشمول تبیین و تفکیک میکند اما خطاب به فرد انسانی (و به تعبیر شریعتی، موضوع و معیار اول اخلاق، «ایثار» است و سپس بحث از «خیر و شرّ» و «آمر و ناهی»)؛ و در همین حوزه هم میتوان مانند برخی فیلسوفان اخلاق کلی و انتزاعی (مورال) را از اخلاق عملی و انضمامی(اتیک) جدا ساخت. دیگر، اخلاق در حیات جمعی(«زیتلیشکایت» نزد هگل) است، شامل عُرف و آدابورسوم و... از آنجا که در زبان فارسی همه این ابعاد را بهطورکلی اخلاق مینامیم، برای این تفاوتها نامگذاریهای دقیق، روشن ومتمایز، نداریم. اخلاقیات اجتماعی در جوامع، دورههای تاریخی، و فواصل جغرافیایی و..، متغیر است و میتوان آنرا «سنت» بهمعنای عام (معادل ترادیسیون یا «فرادهش») هم نامید. این نوع سنن اخلاقی-فرهنگی هر جامعه در طول زمان، تاریخ و ادوار، و مکان و جغرافیاهای مختلف تغییر میکند.
» طی هزران سال گذشته اخلاق اجتماعی یا بهاصطلاح همان سنت در جامعهی ایران، دچار تغییروتحول شده یا تقریبا ثابت مانده است؟
دستخوش تغییر قطعی شده است. درواقع سنت اخلاقی ملی ایرانیان، برخاسته از اساطیر در عصر باستانی ایران، در نگاه مورخان و فیلسوفان غربی بهدلیل اینکه از زمان یونانیان تاکنون رقیب تمدنی ما بودهاند، مورد توجه بوده و گزارش شده است. برای مثال وقتی نیچه از جمله «فضلیتهای پارسی»، یکی را «راستگویی» میخوااند، به همان اصل «گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک» اشاره دارد. درواقع، ایرانیان با جدایی از فرهنگ هندی، اعتقاد به «تفکیک» خیر و شر داشتهاند که این نکته از جمله، نشانگر بنیانگذاری نوعی از اخلاق در عصر باستان توسط ایرانیان با زرتشت (در نگاه نیچه) تلقی شدهاست.
» دین و سنت از منظر اخلاق یکی نیستند؟
مجموع ادیانی که در ایران، از آغاز تا کنون، حضور داشتند همچون میترائیسم، زروانیسم و مزدائیسم، مانوییسم، مزدکیسم، صابئیسم، و مسیحیت ارمنی و آسوری، تا ورود اسلام، و انواع مذاهب و «فرق و نحل» و آئینهای بعدی و تاکنونی تأثیرگذارنده بر ترکیبی از ارزشهای اخلاقی در حیات جمعی بوده اند. و بهعبارتی دیگر، ارزشهای اخلاقی دینی خاص برای نمونه اسلامی، در کنار ذائقه و سبک و شیوهی ملی و عُرفی اخلاقی قبلی ادغام شده است. در اینجا از ترکیب اخلاقی دین و سنت (که یکی نیستند)، مثلا نوعی «اسلام ایرانی» بهوجود آمده است.
» میتوان گفت که به دلیل تأثیر ادیان گوناگون و آخرین آنها اسلام، ابعاد اخلاقی جامعه ایران دچار تطور و تکامل شده یا در دورههایی انحطاط و ضعف شده است؟
از سویی، گرایشهای دینی و آئینی با ارزشهای اخلاقی گاه متفاوت و متناقض با یکدیگر-هرچند در جوهر اشتراکهایی نیز داشته باشند--، و از سوی دیگر، ورود عقاید و ایدئولوژیهای عصر جدید به سرزمین و فرهنگ و جامعهی ما کلیت ارزشهای منتی و دینی را به چالش کشیده است. برای نمونه در دورهی مدرن انواع اخلاقهای عقل و علم گرا و حرفهای(دئونتولوژیک) یا فایده و نتیجهگرا و بهاصطلاح ارزشهای اخلاقی دورهی تجدد را داریم مانند انسانگرایی، خردمحوری و آزادیخواهی و..، که تأثیر این نوع اخلاق در اقشار و طبقات تحصیلکرده و مدرن ایرانی محسوستر است. اخلاق دوره تجدد با ارزشهای سنتی درگیر شده و ایجادکننده تثلیثی بین ارزشهای ملی، دینی و مدرن میشود. باید بدانیم که این سه ارزش از نظر اخلاقی در تنش با یکدیگر هستند، هرچند مصلحان و نواندیشان تلاش میکنند تا این ارزشها را همسو با یکدیگر کنند.
بهطور کلی دو نوع اخلاق با دو سرچشمه را به تعبیر برگسون ما نیز در فرهنگ و جامعهمان داریم؛ یکی «اخلاق بسته» که مبتنی بر «عادت» اجتماعی و متکی به جبر و فشار قانونی برای حفظ انسجام اجتماعی است و بیشتر جنبهی فقهی و حقوقی دارد. در برابر اصل اخلاق که منشأ فردی، اعتقادی، و انتخابی-ایمانی خودانگیخته دارد. حفظ ارزشهای اخلاقی همچون ایمان دینی است که نمیتواند و نمیباید هیچگونه اکراهی در آن راه یابد. درنتیجه، زمانی که اجبار برای رعایت آن اعمال شود، بحث دیگر حقوقی و اجتماعی است و نه اخلاقی و اعتقادی. سرچشمهی «اخلاق باز» عشق و ایمان عمیقا شخصی و انفسی است، و این بدیل اخلاقی را قهرمانان و قدیسان، انبیای بنیانگذار، و عرفا در تاریخ با «خیز برداری حیاتی» نوین خود درمیاندازند. درواقع، آنها فراخوانی معنوی جدید و ارزشهای تازه طرح میافکنند.
» اگر بخواهیم به وضعیت امروز جامعه بپردازیم به نظر شما جامعه ایران پس از انقلاب تا به امروز چه تغییر و تحولات اخلاقی را طی کرده است؟
اتفاقی که در جامعه ایران رخ داده، این است که پس از انقلاب با استقرار نظام دینی ارزشهای اخلاقی بهصورت فقهی خود، حقوقی و قضایی، مسلط و رسمی شد و درنتیجه، از سویی نوعی صورتگرایی فرمالیستی را درظاهر امر، و نوعی سرپیچی درونی را در اکثر موارد اجباری از پی داشت. در آستانه و طی انقلاب اقشار و گرایشهای گوناگون در جامعه حضور داشتند و انقلاب بهاصطلاح آنزمانی «تمام خلقی» بود. استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی، توسعه، تعالی دینی و اخلاقی، از جمله آرمانها و شعارهایی بود که از زمان مشروطه تا انقلاب 57، مردم ایران مانند سایر ملل بدنبالش بودهاند. ورود ایدئولوژیهای عصر جدید از جمله ناسیونالیسم، لیرالیسم، سوسیالیسم، و در برابر، اسلام نواندیش اصلاحگر ومردمسالار از جمله ایدئولوژیهای مطرح در دوران انقلاب بودند. اما به تدریج در دههی 60 نوعی گشت گفتمانی پیش آمد و مسلط شد که آنرا اصولگرایی و بهتعبیر غربیها بنیادگرایی مینامند. در این دوران گفتمانهای نواندیش و روشنفکری به حاشیه رانده شد و... و همین واقعه از آنزمان تا به امروز بر دوگانگی و انشقاق و نفاق اخلاقی در جامعه افزود.
» پیشتر گفته بودید اگر با گذشته قطع رابطه کنیم، نمیتوانیم آنچه که میراث گذشتگان ماست را به آینده منتقل کنیم. در جامعهی امروز قطع رابطه با گذشته، میتواند عاملی برای فراموشی ابعاد اخلاقی مورد توجه ایرانیان محسوب شود؟
دقیقا. زمانی که وارد عصر جدید میشویم؛ بیشتر دستاوردهای این عصر در حوزههای علمی-فنی و حقوقی-سیاسی مثبت است؛ بنابراین زمانی که مطرح میشود که میکوشیم این دستآوردهای مدرنیته را أخذ و هضم و جذب کنیم و نه دستاوردهای منفی آن همچون رویکرد سلطه بر طبیعت و زیستبوم --با آثار مخربش چون فجایع محیطزیستی و ...تا برآمدن بیماریهای همهگیر-- ، و استثمار انسان از انسان بهشکلهای امپریالیستی و بردهسازی، کاپیتالیستی و توتالیتاریستی.
مسئله این است که پذیرش جنبههای مثبت مدرنتیه چه نسبت و تعاملی با سنت گذشته ما پیدا میکند؟ باید بتوانیم این موضوع را از لحاظ فرهنگی هضم و تعارض با موانع را «رفع» کنیم (به معنای هگلی حفظ و حذف مثبت و منفی، قوت و ضعف). نقش کار فرهنگی در اینجا اهمیت مییابد و لازمهی این تحول است. اولین مشکل در زبان و ترجمه خود را نشان میدهد. برای نمونه، وقتی دموکراسی و سوسیال-دموکراسی را به زبان خود به مردمسالاری سیاسی-اجتماعی ترجمه میکنیم؛ برای مردمی که در طول تاریخ این تجربه را بهصورت زیسته نداشتهاند، موضوع قدری آرمانی و تخیلی به نظر میآید. و گاه حتی از سوی برخی تحصیلکردگان متهم میشویم که این خواستهای حداقلی هم رادیکال و تندروانه است!
تقدم منافع جمع بر فرد، و دفاع از جامعه که مطالبهای مدنی و ابتدایی است و در دموکراسیهای لیبرال هم اجرا میشود، در کشور ما با پشتوانهی ارزشها و اصول اخلاقی درونی و عینی نشده و اصل آزادی-عدالتخواهی هم گویی فراموش شده است. درحالی که ما همیشه به شکل آرمانی برای عدالت مبارزه کردهایم اما ازآنجا که بهشکل سیستم علمی و فنی امروزین اجرایی نشده هنوز اتوپیایی بهنظر میرسد. در مقابل بازگشت به گذشتههای زیادی «طلایی» زمینهی قوی دارد!
در ادیان ما نیز توجه به این ارزشها همواره وجود داشته، بهویژه در اسلام. برای مثال در آیه 13 سوره حجرات مطرح شده که انسانها از هر جنسیت، قوم و طبقه ، دین و آیینی که باشند همگان در برابر خدا مساوی اند مگر در مسابقهی و در فضیلت و «تقوا»ی اخلاقی. با این وجود میبینیم که همه تبعیضهای جنسیتی، قومی و دینی همچنان باقی ماندند؛ چراکه همه این موارد جزو سنت و عرف و عادت دیرین و ساختاری و تاریخی ما بودند. درنتیجه باید گذشته را با بازخوانی و نقادی «ازسرگرفت» و عناصر مثبت آن را که با عناصر مثبت عصر جدید همخوان است بدل به ارزشها و پشتوانهی اخلاقی حیات جمعی ساخت. یعنی زمانی که مطرح میکنیم حقوق انسان و شهروند، آزادی و عدالت، توسعه و تعالی، عمل به این معیارها «باید» برای وجدان جمعی ما یک «تکلیف» دینی تلقی شود. حال آنکه از نظر اخلاقی پشتوانهی لازم فرهنگی تمهید نشده است.
» فرمودید بازخوانی سنت گذشته برای همسو کردن ارزشهای اخلاقی با مقتضیات عصر جدید کمککننده است، آیا جامعه ی امروز ایران میتواند با کمک دین این ابعاد اخلاقی را برجسته و زنده کند؟
تحقق چنین وضعیتی همچون اتخاذ رویکرد اخلاقی بسته یا باز، دقیقا بستگی به برداشتی که از دو نوع دین «ایستا یا پویا» داریم، بازمیگردد. دین در شکل اساطیری و سنتی خود نه تنها الزاما پشتوانهی اخلاقی کافی نیست؛ چه در ذات، امر قدسی فراخلاقی است. سپهر قدسی سپهر خشیت و عشق، یا ترس و ایمان، یا جلال و جمال الوهی است. انسان در برابر امر قدسی از خوف و خشیت جلال به امن عشق جلال پناه میبرد. درنتیجه این دو بُعد و ساحت مکمل هم اند. و اما ربط حوزهی دین با اخلاق چیست؟ ما در اخلاق نیازمند یک اصل و مبنای مطلق عقلانی-ایمانی هستیم. درواقع یک اصل جهانشمول مطلق لازم است تا امر نسبی در حوزهی اخلاق جمعی که شامل آدابورسوم و رفتار هم میشود، بتواند پایه محکم عقلانی-لیمانی داشته باشد تا در حوزهی عمل به بایستن و الزام تبدیل شود.
پس در اصل دین (ابتدایی-اسطورهای) میتواند در تناقض با اخلاق قرار گیرد؛ چون سپهر امر مطلق و ترس و عشق است و در ادیان باستانی و اسطورهای گاه دستور خدایان که با خشونت همراه است که نیازمند قربانی و تشنهی خون اند. این خشونت و قربانی در ادیان توحیدی است که مهار میشود و اصلاحی که صورت میگیرد (چنانکه پژوهشهای رنه ژیرار فزانسوی نشان میدهد). پس امر دینی با امر اخلاقی متفاوت و به تعبیر کرکگووری دو سپهر اند که البته نسبتی با یکدگر دارند و یعنی امر دینی میتواند پشتوانهی اخلاق باشد و یا حتی در تضاد با آن باشد.
زمانی که امر دینی متباین با اخلاق باشد به تعبیر هگلی خدایی خشن و ضدانسانی همچون برخی خدایان هندی یا یونانی داشته باشیم، طبعا این یزدانشناسی و «الهیات سیاسی» در قوانین، جامعه و تمامی ابعاد زندگی انسان انعکاس مییابد و (به تعبیر هگلی) دین و سیاست در اینجا با هم میآمیزند و اخلاق از فردی به جمعی بدل و تجمیع میشوند و در اجماع خود یک قوم، براساس این اخلاق، یکپارچه عمل و رفتار میکند. پس ممکن است در مجموعهای که فرد در آن زندگی میکند، دین به معنای سنت، با ارزشهای اخلاقی در تضاد قرار گیرد مانند شرایط حال حاضر که بنیادگرایانی چون داعش به نام الله و دین این خشونتها و جنایتها را در جهان انجام میدهند که در نظر ما چنین اقداماتی اعمالی عمیقا ضددینی و ضداخلاقی است مثلا همین انفجار اخیر در یک محلهی محروم و فقیرنشین شیعهی عراق و بغداد که بهعنوان عملیاتی استشهادی انجام شد. کدام حکم دینی در اسلام وجود دارد که مسلمانی این اقدام را براساس آن حکم و قاعده انجام دهد؟! در عین حال در اینجا بهوضوح میبینیم که به نام دینی در مقابل اخلاق فطری انسانی قرار میگیرند که برغم همه آموزههای کتاب و سنت او، مانند این اصل که قتل یک نفس (بیگناهان) چنان است که گویی «تمام بشریت و مردم جهان را یکجا و در همان آن کشته باشند»!
» کمی مصداقی صحبت کنیم. در مورد اتفاقاتی که اخیرا در جامعه ما رخ میدهد و واکنشهای جمعی را در پی دارد مثل رفتاری که نمایندهای با یک سرباز داشت یا پخش ویدیویی که فردی کودک پنج سالهای را از تسبیح آویزان کرده بود و ..؛ جامعه ایران نسبت به رفتارهایی که صورت گرفته واکنشهای زیادی را نشان میدهد چنین واکنشهایی نشانگر این است که هنوز بعد اخلاقی برای ایرانیان دارای اهمیت بوده یا ریشه در امر دیگری دارد؟
وقوع چنین رخدادهایی نشانگر وجود بحران عمیق گسترده اخلاقی همهجانبه و بیسابقهای در جامعه ایران است و نوعی انحطاط اخلاقی را نشان میدهد. علت وجود چنین وضعیتی نفاق و انشقاق و در تضاد افتادن ارزشها با یکدیگر و سردرگمی اخلاق فردی و جمعی است. گویی همه چیز از جای خود کنده شده و در جای خود قرار ندارد. غیبت مرجع و معیار اخلاقی در جای خود موجب شده که تمامی ارزشها دچار دگردیسی شود. به گونهای که در زیر پوست شهر، در زیرزمین و در حاشیه، و در بُعد پنهان جامعه همین نفاق و چندچهرگی، یا روانگسیختگی (اسکیزوفرنی)، از پساپشت نقاب و ماسک وضع و نظم موجود ومدعی ارزشهای قدسی و دینی و اخلاقی، خود را نمایان می
سازد.
همواره از رسانههای رسمی نصایح کلی اخلاقی دینی به گوش میرسد، اما در رفتار اجتماعی واقعی انسانها بهشکل وحشیانهای عدم رعایت دیگری عیان است. بیاخلاقی و بیتوجهی و عدم رعایت حقوق دیگران، از سبک رانندگی شهروندان گرفته (که بهقولی نماد اخلاق واقعی یک قوم است)، تا رفتار نمایندهای از منطقه ما، دیار سربداران و آزادیخواهی تاریخی خراسان و مقاومت در برابر مغول، نمود پیدا میکند.
درواقع ما با نوعی ازهمگسیختگی گستردهی اخلاقی روبهرو هستیم که می بایست ما را به تأمل برانگیزد واین پرسش که از کجا و چرا و چگونه جامعهی ما به چنین انشقاق و نفاقی دچار شده است؟ امروزه میبینیم یک آحاد ملت یک چیز میگویند، اما چیز دیگری میخواهند، به چیزی میاندیشند، اما به گونهای دیگر رفتار میکنند. و سرانجام مشخص نیست بسیاری از ما ایرانیان چه میگوییم و چه میخواهیم که بگوییم، چه میاندیشیم و چه انجام میدهیم؟ و چرا اینهمه یکی نیست! و در صورت استمرار چنین وضعیتی به عبارتی «سنگ روی سنگ قرار نخواهد گرفت». و اگر نقد و بازبینی عمیق ارزشی-اخلاقی از گذشته و حالمان بهلحاظ روانرفتاری اخلاقی صورت نگیرد، پیآمدها به وخامت خواهد کشید.
نکتهی درسآموز اینجاست که در میدانِ «آن لاین» جنگ ارزشها بر شبکهی مجازی، و با حضور همگانی و «همهگیر» (پان+دموس)، درگیری همهی اطلاعات و دادهها و باورها و تصویرها و..، سیاست نظارت و کنترل (و همچنین اخلالهای فیلترینگ و پارازیت و..)، و تحمیلهای رسمی و فرمایشی، اجبارهای صوری و مناسکی، در زمینهی شرعی و عرفی، فقهی-قانونی، اگرچه با ابراز شدیدترین حالات عاطفی-احساسی (بدون محتوای عقلانی-انتقادی)، را بروشنی میبینیم که جملگی بیثمر است؛ و بازخورد و واکنشهای روانی-اخلاقی در جامعه و جوانان و فرزندان آقایان و نظام آموزش-پرورشی، و واکنشها و عکسالعملهای غیرعقلانی و افراطوتفریطی جامعه در مجموع نشانن از فرایند انحطاط اخلاقی دارد.
» اگر این دگردیسی اخلاقی در جامعه اتفاق نیفتد تبعات بلندمدت آن چه میتواند باشد؟ و برای این که جامعه حالت متعادل خود را در بعد اخلاقی به دست آورد نیازمند چه راهکارهایی است و این راهکارها از سوی چه کسانی باید ارائه شود؟
برای ایجاد دگرگونی عمیق اخلاقی به دو نیرو نیاز داریم: نخست اندیشهی راهنمای عملی که افق جدیدی بگشاید و ایمان نوینی بیآفریند و ارزشهای برتری معرفی کند و این امر از طریق نوزایی، با ازسرگیری سرچشمهها، زدودن زنگارها، بازخوانی کلیت سنت گذشتهی تاریخی-فرهنگی ملی ایران، و نیز دینپیرایی (در اسلامپژوهیمان)، برای نمونه در همین امر و مفهوم ملی-مذهبی «طهارت» ایرانی-اسلامی که تبدیل به وسواس صوری بیمعنا و محتوی و دچار نقضغرض شده است؛
خلاصه، بینشی نو پیرامون کنش اخلاقی که بتواند (به قول فیلسوف فرانسوی، پل ریکور)، به سه پرسش پاسخ گوید: 1- ارادهی معطوف به سبک زیستی دیگر و زندگیای بهتر، خوب زیستن؛ 2- ارایهی هنجار و معیاری عام و جهان روا، و سرانجام، 3- «حزم» یا حکمتی عملی که بهشیوهی گفتگویی، تناسب و توازنی میان اصول و ارزشهای جهانشمول و هر موقعیت محلی و مورد انسانی خاص، برای رفع آلام و دردهای ملموس آدمیان برقرار سازد.
شرط دوم، شناسایی و تکیه بر نیروی جوان سالمی است که معتاد به عادت نشده باشد و دستانی آلوده به فساد نداشته باشد و بتواند این «بینش» نو را به یک «منش» اخلاقی دگرسان و نوین تبدیل و نمایندگی کند و ما به این سخت نیازمندیم و خوشبختانه هنوز اکثریت جمعیت ما جوان است و تشنهی آیین جوانمردی و آزادگی و تعالی اخلاقی، و «خیر و زیبایی و حقیقت»جویی، و شجاعت، ایثار، و آگاهی است (در برابر ترس و طمع و جهل).
***