9 مهر 1400
ثبت دیدگاه برغم همهی این گواهیها در تاریخ اندیشه و ایمان، با تبدیل شدن نهضتها و حرکتهای سیال اعتقادی و فکری به نظامهای متصلب جزمی و انتزاعی، حقیقتهای آغازین توسط متولیان و غاصبان بعدی دستخوش دگرگونی و مسخ شد. تشیع صفوی قیام حسینی را بدل به مناسک ناله و ندبه، کیش غم و ماتم، فرهنگ حزن و اندوه، و اکسیر حس و صورتگرایی بیمعنا و بیمحتوا ساخت، چنانکه پیآمدهای آنرا تا به امروز میبینیم که چگونه استمرار مییابد و بر روی آن سرمایهگذاری رسمی و مملکتی میشود.
گرایش موسوم به بنیادگرا (یا اصولگرا) گویی از تاریخ مسیحیت و کلیسا در سدههای میانه که نهضت عیسوی را تبدیل به نهاد و نظام دینی و حکومتی ساخت و واکنش سکولار و لائیک (عصری و عرفی شدن امور) بعدی را در عصر جدید برانگیخت، درس درستی نیآموخته است. دینی که به دنیا و دولت متکی گردد لاجرم از متن وجدان جمعی اجتماع به حاشیه رانده میشود.
در تاریخ اندیشهی فلسفی نیز اگر سقراط در آغاز خود را نه سوفیست بلکه دوستدار(جوینده)ی حکمت میخواند و در گفتگو با بردهای اثبات قضایای هندسی را از زبان او استخراج میکرد، شاگرد او افلاطون با بنا نهادن «آکادمی» که گویا بر سر در آن نبشته بود: «کسی که هندسه نداند بدینجا وارد نشود»، سنت استادش را به سوی نوعی نخبهگرایی اشرافی و خردمحور منحرف ساخت. مراد و منظور افلاطون اما و اگر از هندسه هنوز قدرت محاسبهی متوازن در راستای تحققِ نوعی از مساوات و عدالت (توزیعی) بود، در مدرسه-لیسه-ی شاگرد او، ارسطو، معلم اول تاریخ فلسفه، پرسشگری سقراطی و نظرورزی افلاطونی به نظامسازی منطق و بنیادریزی متافیزیک (هستندهشناسیِ جوهرمحور) تبدیل شد و اندیشه بتدریج و بویژه در دوران اسکولاستیک گرفتار نظامسازی متصلب ساخت.
در این روزهای سخت بازگشایی مدارس در شرایط همهگیری کرونایی، پرسش از وضعیت و چشمانداز نظام آموزشوپرورش در کشورما مسئلهی روز است. در شرایطی که معلمان ما برای احقاق حقوق اولیه و مطالبات صنفی سادهای، مانند رفع فاصله و متناسب ساختن حقوق با حداقلهای زندگی، مجبور به تظاهرات و اعتراضات و تحمل حبس و محرومیت میشوند، در شرایطی که استادان و مدرسان آموزش عالی به جرم اظهار نظر و داشتن سلیقههای متفاوت، از کار برکنار و از نظام آموزشی بهتدریج یا بهشکل کامل حذف میشوند، چگونه میتوان یک سال تحصیلی با انگیزه و شکوفا و پُربار را از سوی آموزگاران و دانشآموزان و استادان و دانشجویان انتظار داشت؟
من خود در مقام مدرسی که در تجربهی زیستهی خود هم آسیبهای محتوایی و علمی نظام آموزشی سابق و لاحق کشور را میشناسم، و هم به دلیل دگراندیشی از پذیرش در هیئت علمی و همکاری با دانشگاه محروم شده ام، وهم با ناممکن بودن زیست و معیشت با عزت و کرامت با میزان حقوق و سطح درآمدهای کنونی معلمان آشنایم، و.. که شرح اینهمه مقال در این مجال نگنجد، گرهی اصلی همهی مشکلات کشور را در همین ضعف نظام آموزشی میدانم که سرمشق نسلها و عصرها را میپرورد و هم ازاینرو شناخت کاستیها و بحرانهایش حتی از آسیبشناسی نظام قضایی و حقوقی و قانونی که اساس نظم حاکم است هم حیاتیتر است و همگان نیز دلیل آنرا میدانند زیرا در شرع و عرف آن قدر بر اهمیت آن تاکید شده که از تکرار بینیاز است.
تناقض میان آموزههای دینی و موعظههای اخلاقی و نصایح فرهنگی اما، با وضع واقعی و نظم موجود، در دوران بازگشایی مدارس و در روز بزرگداشت مولانا، این ابیات را در تضاد میان سیاستهای آسمانی و زمینی، به یاد میآورد که:
« آن سیاست را که لرزید آسمان، مثنوی اندر نگنجد شرح آن
گر به طبع این میکنی ای باد سرد، گرد خط و دایرهٔ آن هود گرد
ای طبیعی فوق طبع این ملک بین، یا بیا و محو کن از مصحف این
مقریان را منع کن بندی بنه، یا معلم را به مال و سهم ده ! »