20 اسفند 1400
ثبت دیدگاه سیمین دانشور همان زنی بود که در نثر معاصر پارسی به سخن آمد و کوشید که قالبهای گفتمانی مسلط سنتی و مدرن «پیرامون» زن را در داستانهایش واسازی کند. نگاه او به زن («و بهطور کلی انسان»)، همچون یک «اثر هنری»، میبایست بهضرب تیشه به جان سنگ وجود خود بیافتد؛ از سویی به اعتراض میپرسید: «مگر من و تو به نوعی در قفس نيستيم؟ زن و مرد میبايـد مثل دو لپهی يك نخود با هم مساوی باشند و بـهصـورت يـك نخـود بـههـم پيوسـته بـشوند»؛ و از دیگر سو، در واسازی سنت و «در شکستن سدّ (جنسیت)، متوجـه بـود كـه آب خانـه دهقـاني را خـراب نكنـد»؛ و در این میان و در سرگیجهی اضطرابآور «جزيره سرگرداني » که همان آزادی انتخاب است، درمییافت که «این زن چقدر تنها بود و همه زنها چقدر تنهايند».
زیرا در گریز از زیست ملالآور بهشتی و در وسوسهی چشیدن از میوهی بینایی زنان پیشگام مردان بودهاند؛ ... «در گلوی زمین گیر کردهام قدری حرف میخواهم و کمی آزادی»؛ پس «دوباره سیب بچین حوا، من خستهام، بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند ! »